کد مطلب:106441 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

خطبه 056-به یاران خود











[صفحه 319]

از سخنان امام (ع) است رحب البعلوم: كسی كه مجرای حلقش گشاد باشد. مند حق البطن: شكم بزرگ و برآمده. ای مردم كوفه! آگاه باشید كه بزودی پس از من، مردی گشاده گلو و برآمده شكم، بر شما مسلط می شود كه هر چه بیابد، بخورد و هر چه نیابد بجوید، (منظور معاویه بن ابی سفیان بود كه بر اثر نفرین پبامبر (ص) هر چه می خورد سیر نمی شد، می گفت: خسته شدم و سیر نشدم). اگر بر او دست یافتید بكشیدش، ولی هرگز نمی توانید او رابكشید. بدانید و آگاه باشید، بزودی آن مرد به دشنام گفتن و بیزاری جستن از من، شما را امر می كند، اگر ناچار شدید كه جان خود را نجات دهید. مرا دشنام گویید روست، چه این كه دشنام گویی شما از روی ضرورت سبب بلندی مقام من، و موجب رهایی تان از ظلم و ستم می شود. اما هرگز از من بیزاری نجویید، زیرا من بر فطرت اسلامی متولد شده ام و در ایمان آوردن و هجرت برهمگان پیسشی گرفته ام، (بیزاری جستن از چنین كسی سبب عذاب آخرت و بدبختی دو جهان خواهد بود). در این فصل سخن امام (ع) از حوادثی كه در آینده برای یارانش پیش می آید و سبب گرفتاری آنها می شود، خبر می دهد، طرف خطاب حضرت، مردم كوفه می باشند. كلمه اما در آغاز كلام، محتمل

است كه مشدد بوده اما و در معنای شرط به كار رفته باشد، در این صورت معنای سخن چنین خواهد بود، اما پس از حمد خدا در آینده چنین خواهد شد. احتمال دوم این كه بدون تشدید بوده، تركیبی از مای نافیه و همزه استفهام باشد. به این اعتبار معنای سخن چنین است: آگاه باشید بزودی این پیش آمد ناگوار بوقوع خواهد پیوست. در این كه منظور از مرد گشادگلو، چه كسی بوده؟ میان شارحان اختلاف نظر است. بیشتر آنان بر این باورند كه مراد معاویه است زیرا او مردی بزرگ شكم و پرخور بوده است چنین روایت شده است كه معاویه آنقدر غذا می خورد كه خسته می شد. و می گفت بیایید سفره را برچینید به خدا سوگند هر چند خسته شده و به رنج افتادم ولی سیر نشدم. او بر اثر نفرین رسول خدا (ص) به این بیماری مبتلا شده بود. چنان كه روایت شده است سبب نفرین پیامبر این بود كه روزی به دنبال معاویه فرستاده تا نامه ای را بنگارد. بار اول كه فرستاده پیامبر آمد معاویه غذا می خورد و حاضر نشد بار دوم كه فرستاده رسول خدا (ص) آمد هنوز مشغول غذا خوردن بود و دست از خوردن غذا برنداشت كه به خدمت پیامبر برسد. حضرت رسول ناراحت شده فرمود: بار خدایا شكمش را سیر مگردان) عربی در وصف دوست پرخورش چنی

ن سروده است: و صاحب لی بطنه كالهاویه كان فی امعائه معاویه برخی گفته اند منظور از آن مرد زیاد بن ابی سفیان همان زیاد بن ابیه می باشد، و گروهی گفته اند: حجاج بن یوسف ثقفی است، و دسته ای مغیره بن شعبه را دانسته اند. به هر حال باید شخصی باشد، كه بعد از حضرت مردم را به این كار دستور داده باشد این دو خصوصیت در معاویه بارز است. این بیان حضرت: آنچه را می یابد می خورد، و آنچه را نیابد می جوید، كنایه است از پرخوری آن مرد، و علامتی است كه بتوان وی را شناخت. این دستور كه او را بكشید نشانه فساد و تباهكاری آن مرد در روی زمین است و خبر دادن از این كه نمی توانید او را بقتل رسانید قضایی است الهی كه حضرت بر آن مطلع بود. سپس می فرمایند: الا و انه سیامركم بسبی الی آخره آگاه باشید بزودی آن مرد شما را به دشنام دادن بر من فرمان خواهد داد. این سخن حضرت اشاره است به آنچه قریبا پیش خواهد آمد، و دستوری كه مبنی بر دشنام و بیزاری از آن بزرگوار صادر شود، در چنین موقعیتی مصلحت كار را به یارانش توصیه كرده و میان دشنام دادن و بیزاری از خود فرق نهاده است. دشنام را به هنگام ضرورت و اجبار روا دانسته، و بیزاری را مجاز نمی داند، در فرق میان

این دو ظرافت خاصی است كه باید در نظر گرفته شود. به عنوان مثال، دشنام عبارت از صفت كلام بوده و ممكن است بدون اعتقاد اظهار شود. احتمال دیگر این كه گاهی دشنام به كنایه گفته می شود و ممكن است قصد حقیقی در كار نباشد و فایده آن جلوگیری از ریختن خون مسلمین و رهایی آنها از ستم ستمگران می باشد. ولی بیزاری جستن تنها صفت كلام نبوده و گاهی بعقیده قلبی و خشم و كینه منتهی می شود. از طرفی می دانیم كه از دشمن داشتن خاندان عصمت نهی شده است. نفرت داشتن و بیزار بودن، امری مخفی است، انسان می تواند از آن خودداری كند و با ترك آن و عدم انجام آن خطری متوجه كسی نمی شود. گویا امام (ع) در بیان این عبارت، به فرموده حق تعالی در قرآن نظر داشته است كه می فرماید: الا من اكره و قلبه مطمئن بالایمان و لكن من شرح بالكفر صدرا فعلیهم عضب اما سخن حضرت درباره این كه دشنام شما برای من به منزله ادای زكات و برای شما موجب رهایی و نجات است، اشاره به اسباب نجات و استخلاص یارانش دارد كه یكی از راههای خلاصی یافتن از شر ستمگران عنود، می توانسته است دشنام دادن به آن بزرگوار باشد. با توجه به خصومتی كه دشمنان نسبت به امام (ع) داشتند، دشنام به آن حضرت یكی از ا

سباب رهایی بوده باشد روشن است، اما این كه چگونه برای حضرت صدقه و زكات بوده است، به دو صورت قابل توضیح است: 1- نظر به روایتی است كه در این باره نقل نشده است، بدین مضمون: مومن را به بدی یاد كردن برای وی زكات محسوب می شود و بدگویی مومن به صفتی كه در او نباشد، موجب بزرگواری و شرافتش می شود. 2- به دلیل قاعده كلی، مردم از هر چه منع گردند بدان حرص می ورزند می باشد، هرگاه مردم را از چیزی منع كنی در انجام آن بیشتر اصرار می ورزند. با توجه به این خصلت عمومی، چون دشمنان حضرت مردم را از بیان فضایل و دوستی آن بزرگوار منع كرده، و بر دشنام دادن و دشمن داشتن، مجبور می ساختند، دوستی مردم را نسبت به آن حضرت زیاد كرده، شرافت و بزرگواریش را می افزودند. بدین دلیل است كه بنی امیه هزار ماه بر بالای منبرها امام (ع) را سب كرده دشنام دادند، اما بر خلاف خواست آنها آوازه حضرت زیاد شد و بر دوستی مردم نسبت به آن بزرگوار افزوده گردید. چنین روایت شده است كه عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی دستور داد كه سب حضرت از خطبه نماز برداشته شود و به جای آن این آیه شریفه: ان الله یامر بالعدل و الاحسان قرار گیرد. با توجه به همین موضوع است كه كثیر بن عبدال

رحمن، عمر بن عبدالعزیز را در شعری چنین ستوده است. و لیت فلم تشتم علیا و لم تخف بریا و لم تقبل اساءه مجرم سیدرضی (ره) درباره عمر بن عبدالعزیز چنین سروده است: یا ابن العبد العزیز لو بكت العین فتی من امیه لبكیتك انت نزهتنا عن الشتم و السب و لو كنت مجزیا لجزیتك غیر انی اقول انك قد طبت و ان لم یطب و لم یزك بیتك امام (ع) در زمینه این توصیه كه از من بیزاری نجویید می فرمایند: زیرا من بر فطرت خداپرستی متولد شده ام. این سخن حضرت بیان دلیل دوری از برائت و وجوب پرهیز از بیزاری جستن می باشد. منظور حضرت از فطرت همان فطرت خدادادی است كه تمام مردم بر آن سرشته شده اند و با همان فطرت خداوند انسانها را به عالم جسمانی فرستاد و از آنها پیمان بندگی گرفت و آنها را به روش عدالت و پیمودن راه راست استواری و استقامت بخشید. مقصود از بیان سابقه اسلامی خود و هجرت، فرمانبرداری و اطاعت رسول خدا (ص) در پذیرفتن دین و همراهی با پیامبر و هجرت با آن بزرگوار می باشد، كه در تمام این مراحل به فطرت خدادادی خود پایدار مانده، و نفس خود را به هیچ یك از صفات پست، هیچ گاه آلوده نساخت. اما در زمان خردسالی اش به دلیل روایت، معروف كه: هر نو

زادی بر فطرت خداشناسی متولد می شود. و اما پس از دوران خردسالی از فطرت خداشناسی خود دور نشد، بدین دلیل كه رسول خدا (ص) سرپرستی و تربیت و تزكیه نفسانی او را، در كسب دانش و وارستگی، از دوران كودكی تا به هنگامی كه رحلت فرمود، بر عهده داشت. ما قبلا این موضوع را مفصلا شرح دادیم، و امام (ع) در گفتار بعدی خود، به چگونگی این تربیت خواهند پرداخت. آمادگی لازم و پذیرش نفسانی آن بزرگوار برای انوار مقدس الهی، چیزی بود كه با سرشت آن حضرت عجین و جزء واقعیت وجودیش شده بود بدان درجه كه هیچ یك از صحابه رسول خدا به آن مقام و مرتبت ارتقا نیافتند. با توجه به این حقیقت بخوبی روشن شد كه شخصیتی بدین مقام و منزلت، از خلفا و اولیای خداوند خواهد بود. بیزاری جستن از چنین شخصیتی به منزله بیزاری جستن از خدا و رسول اوست و لازم است كه از چنین كار زشتی دوری شود.


صفحه 319.